اما کاش اینجا بودی همین کنارخودم درکنارآسمان آبی وسپیدی ابرهای زیبای دشت قرق در زیرقله علمدار کوه، کاش اینجا بودی،…
بیشتر بخوانید »ابر
خوشحالی دیگری نصیب ما شد که توانستیم دوباره قدم بر جادههای زیبای املش بگذاریم و در یک عصر زیبای پاییزی،…
بیشتر بخوانید »خورشید در حال غرق شدن است. به رنگهای درخشانِ درهمآمیخته این غروب زیبا خیره میشوم. ابرهای مهآلود و خاکستری نزدیک…
بیشتر بخوانید »در زیر سایه ابرهای آسمان، در جستجوی گذشته تاریکی که خاطراتم آنجاست، رویایی قدیمی را از دور میبینم. تا اینکه…
بیشتر بخوانید »ماندن و تماشای رفتن گاهی میتواند برعکس اتفاق بیافتد. این بار عبور را ترجیح دادم تا لذت رفتن را بچشم.…
بیشتر بخوانید »تو روزِ دیگری هستی، تو فردایی، همانی که باید به خاطرش زنده بمانم. از خود، عالمی بخواه و از عالم،…
بیشتر بخوانید »در وادی زمزمههای فراموش شده، جایی که سایهها میرقصند و رازها در آن نهفته است، کوهیست به نام لیلاکوه، مردم…
بیشتر بخوانید »وارد کوهستان شدم، روستای کوهستانی آبچالکی، و انزوا را آموختم، انزوا به معنای دوری از دنیا. کوهها چون مردُمانی خاموش…
بیشتر بخوانید »زندگی و خوشبختی همانند آب رودخانهایست که در جریان است. اروین یالوم، نویسنده آمریکایی میگوید: آموختهام، آنهایی که بیش از…
بیشتر بخوانید »کنار استخر بزرگ کومله، پُر از نیلوفر آبی، بر بالای بلندیهای سبز و خاردار میایستم و به زیبایی طبیعیِ بینقص…
بیشتر بخوانید »