هتل آفتاب اراک؛ توقف کن
شاید خوشحالی همین باشد که احساس نکنی باید در مکانی دیگر باشی،
من نمیگویم فردا روز دیگریست فقط میگویم: تو، روز دیگری هستی.
تو فردایی، همان که باید به خاطرش زنده بمانم.
هرگاه مردم از تمرکز کردن بر روی رویاهایشان گم میشوند، با کمال تعجب در یک چرخه تکراری سرگردان میمانند. هرگاه زندگی رنگ میبازد و هیجانش میمیرد یا اگر کلافگی میخواهد از تو دامِ خودساختهای بیرون کشد و اگر شادی یاری نمیکند، یک لحظه توقف کُن. چشمهایت را ببند و به دوردستها بنگر … آنجا که تو را از هستیِ وجودیات جدا ساخته است … اینجا هتل آفتاب اراک است.
اگر همه و هیچ با هم گم شوند، در آن سرزمینِ سازه و آهن، در آن جنگلِ بیقواره، شهری که شادی را گویی از آنِ خودش کرده، توقف کُن. تو روز دیگری هستی، تو فردایی.
بر درخت زنده بیبرگی چه غم
وای بر احوال برگ بیدرخت
برگرفته از شعر «برگِ بیدرخت» اثر محمدرضا شفیعی کدکنی
چشمانداز زیبایی که از هتل آفتاب اراک قابل مشاهده است را در تصویر بالا با شما به اشتراک گذاشتهایم. در صورتی که نیاز به اطلاعات بیشتری از هتل آفتاب اراک و سایر جزئیات آن داشتید، با ما تماس بگیرید و نظرات خود را در مورد این پُست در بخش دیدگاهها ذکر کنید.